روایت زنی در طوفان زندگی؛ جان شیفته، با صدای گرم و آرام بهاره کیانافشار/ آن روز که آنت به اردوگاه فقر پا می گذارد، جهان را کشف می کند+ ویدئو

سوفیانیوز: روایت بهاره کیان افشار، را از رمان جان شیفته، نوشته رومن رولان را می بینید.قهرمان اصلی کتاب، آنت ریوییر از آن دسته زنانی است که از زمانهی خود بسیار جلوتر بوده و به دلیل همین ذهن باز و متفکر با مشکلات زیادی نیز روبهرو میشود.
به گزارش سرویس چندرسانه سوفیانیوز، کتاب جان شیفته اثر رومن رولان احتمالاً مشهورترین و بهترین کتاب این نویسنده برجسته و کاربلد فرانسوی است که برای اولین بار در ایران با ترجمه محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین) منتشر شده است. چاپ قدیم این کتاب در 4 جلد منتشر شده که چاپهای جدید در دو جلد روانه بازار شده است.
قهرمان اصلی کتاب، آنت ریوییر از آن دسته زنانی است که از زمانهی خود بسیار جلوتر بوده و به دلیل همین ذهن باز و متفکر با مشکلات زیادی نیز روبهرو میشود. با این حال او عاشق زندگی است و آن را ارج مینهد. آنت میگوید: «زندگی را در آغوش میفشارم، ارزش آن را میدانم، و میدانم چه بهایی برای آن پرداختهام. زنده باد زندگی!»
رومن رولان، نویسنده کتاب نیز میگوید: «قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوییر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه درافکندن با پیشداوریها و کارشکنیِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.»
این رمان چیزی بیش از یک اثر ادبی است، موجودی زنده است و داستان دنیای معنوی یک زن را روایت میکند. در رمان جان شیفته چهل سال از زندگی آنت – از جوانی بیدغدغهاش تا لحظه آخر زندگیاش – به تصویر کشیده شده است. جان شیفته از آن دسته کتابهایی است که در دنیای ادبیات بسیار مورد ستایش قرار گرفته و توانسته بر بسیاری از نویسندگان و کتاابهای دیگر اثر بگذارد.
در مقدمه کتاب آمده است که:
بعد از کتاب ژان کریستف او متوجه شده است که از پرداختن به روح و زندگی زن غافل مانده است. چنین است که نطفه شکلگیری داستانی که قهرمان آن زن باشد شکل میگیرد و او آن نطفه را در ذهن خود میپروراند و در نهایت رمان جان شیفته شکل میگیرد.
کتاب جان شیفته اعتراضی است پررنگ به وضعیت اجتماعی و زندگی رو به زوال بسیاری از جوانان و زنان عصر خود که شیفته زندگی کردن و استقلال حقوقی و شخصیتی هستند، اما در برابر عملی کردن این هدف به دلایل مختلف از جمله شرایط اجتماعی و طرز فکر حاکم بر آن ناتوان هستند. در نهایت هم کسانی هستند، که هویتی ندارند جز آن چه که فرهنگ آن جامعه به او بخشیده است.
رومن رولان در سال 1910 مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور – بالاترین مدال افتخار فرانسه – شد و در سال 1913 جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد. در سال 1915 نیز جایزه ادبی نوبل را به دست آورد. جدا از رمان ژان کریستف از رمان جان شیفته نیز میتوان نام برد که در کارنامه نویسنده جایگاه رفیعی دارد. موسسه نوبل در وصل آثار رومن رولان و دلیل اهدای جایزه به او چنین نوشته است: «به عنوان احترام به آرمانگرایی آثار ادبی او و همدردی و عشق به حقیقت در توصیف اشکال مختلف انسانها.»
آنت از خاندانی بود که اخلاقی زیستن را بهعنوان یک نوع بیداری وجدان میدانستند؛ پاکیزگی اخلاقی را به جهت زیبایی آن دوست میداشتند، بنابراین تحمل یک مرد صرفاً برای اینکه پدر فرزندش است به نظر آنت دور از عقلانیت است و از نسخههای اخلاقی است که مردان برای زنان پیچیدهاند:
رسوم اخلاقی را مردها درست کردهاند. میدانم، مرد زنی را که جرات کند بیرون زناشویی فرزندی داشته باشد و نخواهد خود را برای سراسر زندگی در خدمت پدر بچّههای خود درآورد، محکوم میکند. و این برای بسیاری از زنها به معنای بندگی است، زیرا شوهرشان را دوست ندارند. بسیارشان، اگر شجاعت میداشتند، آزاد و تنها با بچّههاشان زندگی میکردند. من سعی خواهم کرد از این دسته باشم.
قرن بیستم در فرانسه یادآور دورانی است که استقلال برای یک زن حتی در ذهن نیز نمیگنجید. زنان قربانی کوتهفکری و افکار کهنه و پوسیدهای میشدند که آزادی برای زنان را آبروریزی میشمرد. این زمان درست از آن زمانهاییست که ادبیات برانگیخته میشود و زبان به اعتراض و انزجار باز میکند و رومن رولان یکی از پیشروان همین جنبشهاست، نویسندهی آزادیخواه و متفکر فرانسوی که قلم مهربان و زبان ملایماش به نرمی در ذهن رسوخ میکند، و اعتراض خود را نسبت به هر آن چه که به آن معترض است به مخاطباش گوشزد میکند. به همین خاطر است که میگوییم کتاب جان شیفته اعتراضی پررنگ به وضعیت اجتماعی و زندگی رو به زوال بسیاری از جوانان و زنان عصر خود است که شیفته زندگی کردن و استقلال حقوقی و شخصیتی هستند.
در رمان به موارد مختلفی پرداخته میشود، از جمله: شروع جنگ جهانى اول و تأثیرات آن بر زندگى مردم، نحوه برخورد افراد مختلف با این واقعه و مواجهه دو گروه طرفدار جنگ و صلح در برابر یکدیگر، اوضاع زندگى مردم بهخصوص جوانان، مشکلات روحی و معیشتی ناشی از جنگ، ورود تفکرات رهبران شوروى و ایتالیا در اذهان جوانان فرانسوى که خواستار ایجاد تغییراتى در شرایط موجود کشور خود بودند، نظام سرمایهدارى که بعد از جنگ جهانى اول با قدرت در حال پیشروى در جهان بود و سرنوشت تمام شخصیتهاى داستان که در انتهای کتاب روشن خواهد شد.
غرور، آزادی و حقیقتجویی عناصر اصلی تشکیلدهنده شخصیتهای داستاناند و تا پایان سرنوشتِ آنها تغییر نمیکند. تمامی این شخصیتها کم و بیش مغرور، آزاد و در جستجوی حقیقت هستند. از آنت و سیلوی گرفته تا تیمون که حقیقت را در خود زنده میکند و سیلوی که در نهایتِ سرنوشتِ خود آن را باز مییابد. غرور هیچگاه باعث جداییشان نمیشود هرچند گهگاه بیهم روزگار میگذارنند اما رودخانه بعد از گذر از صخره و ریزسنگ به دریا میریزد.
با وجود اهمیت و جایگاه کتاب جان شیفته این رمان یک اثر کلاسیک است و خواننده باید با صبر و حوصله آن را مطالعه کند چرا که داستان بسیار توصیفی است و با جزییات به هرچیزی پرداخته شده، به عنوان مثال توصیحات از فرانسه در سالهای جنگ و همچنین توصیفهای قوی از حالت و روحیات شخصیتها که بخش بیشتر کتاب به این توصیفات و احساسات درونی پرداخته شده، بسیار زیاد است.
اگر به کتابهایی که پر از جزییات هستند و ادبیات سیاسی و جنگ را پوشش میدهند علاقهای ندارید، شاید این کتاب برای شما مناسب نباشد. همچنین این رمان در عین زیبایی متن سنگینی نیز دارد که شاید لازم باشد برخی از جملات آن را چندبار بخوانید. اما اینها دلایل خوبی برای فرار از شاهکار رومن رولان نیست و هر خوانندهای بعد از مطالعه کتاب، از آن رضایت خواهد داشت.
جملاتی از متن رمان
دم پنجره نشسته پشت به روشنایی داشت، چنان که پرتوی آفتاب فروشونده بر گردن و پس گردن ستبرش میتافت. تازه رسیده بود. پس از ماهها اینک برای نخستین بار روزی را بیرون در دشت و روستا گذرانده بود، راه رفته و از این آفتاب بهاری سرمست گشته بود. آفتابی هم چون می ناب مستیزا، که هیچ سایهای از درختان برهنه بدان نمیآمیزد، بلکه از خنکی هوای زمستان رو به زوال نیرو هم میگیرد. آنت زمزمهها در سر داشت، رگهایش میطپید، چشمانش سرشار از سیلابهای روشنایی بود. سرخ و زرین، زیر پلکهای بسته، زرین و سرخ در پیکرش. هم چنان که بیحرکت و کرخ گشته روی صندلی نشسته بود، یک دم در بیخودی فرو رفت.
بدا به حال دلهایی که بیش از اندازه محفوظ بودهاند! هنگامی که سودا راه به دل باز میکند، آن که عفیفتر است بیدفاعتر است.
مبارزه، هر چند هم که امید پیروزی در آن نباشد، باز خود امیدی است.
هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافهای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب می شود ملتها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و اینقدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایدهآلیسم مینهد.
بدبخت تنها کسانی هستند که نیروشان با ایمان برابر نیست، کسانی که چیزی ندارند تا خود را در برابر آن فدا کنند.
ما زنان وقتی عاشق میشویم همهی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان میسپاریم. آنگونه همه زیباییها و لذات دیگر در رابطه با او معنا مییابند. اما شما مردان وقتی عاشق میشوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان میگذارید. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه میدارید. حرفی نیست! شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین میکردیم. اما آنچه از شما میخواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازیهایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک… اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعایم!
فرزندان من، جهان به دروغ و کینه انباشته است؛ هر کسی تنها خود را دوست میدارد؛ پیوندهایی که به دست سعادتی زودشکن پدید میآید همه سست است… آنچه بلهوسی به هم میپیوندد باز بلهوسی از همش میگسلد. تنها طبیعت است که راست و بیغش است؛ تنها اوست که بر لنگرهای استوار تکیه دارد. باقی همه بازیچهی موجهای طوفانی است… هوس، دوستی به تو ارزانی میدارد و سود مشترک، یک رفیق؛ خوشا آن کس که مادرش برادری به وی میدهد… در برابر این جهان جنگ و خیانت، دو تن هستند که با هم پایداری میکنند…
مردم گمان میکنند که برای زن لذتی بزرگتر از آن نیست که رختهای زیبا بپوشد!… برای زنی که بهراستی بااستعداد باشد، دوختن رختهای زیبا لذتی بس بزرگتر است. و آن که چنین لذتی را چشیده باشد، دیگر نمیتواند از آن چشم بپوشد.
انسان هرچه بیشتر زیست میکند، هرچه بیشتر خلق میکند، هرچه بیشتر عشق میورزد و محبوبانش را از دست میدهد، به همان مقدار بیشتر از مرگ فرار کرده است. با هر ضربهای که مجبور به تحمل آن هستیم، با هر کار تازهای که شروع میکنیم و به آن پایان میدهیم، از خودمان فرار میکنیم، به درون کاری فرار میکنیم که ساختهایم، به روحی که عاشقش بودیم، روحی که ما را ترک کرده است.
قضاوت نکنید! ما حق قضاوت نداریم. هر کدام از ما برای خودش شادیها، رنجها، دیوانگیها و عاقلیهایی دارد. هر کسی بار خودش! این به خودش مربوط است، نه به کس دیگر! دیگران از سرک کشیدن در آن ممنوعاند! اگر کسانی که ما دوست میداریم رنج بردهاند، مرتکب اشتباه شدهاند، بر ماست که باز بیشتر بر آنها دل بسوزانیم و دوستشان داشته باشیم. و اگر ما، بی آن که خودمان خواسته باشیم، بر اسرارشان آگاه شدهایم، از آنها پوزش بخواهیم!
مرگ از همه سو ما را احاطه کرده است و نمیباید مایه تعجبمان گردد. همین که آدمی نگریستن آغاز میکند مرگ را در کار میبیند و بدان خوگیر میشود. میپندارد خوگیر میشود. آدمی میداند که مرگ روزی خواهد آمد و در خانهاش دست به کار خواهد شد و درد و اندوه آن را پیشبینی میکند. ولی آن چه هست خیلی بیش از درد و اندوه است. بگذار هر کسی از خود پرسش کند. کماند کسانی که معترف نباشند چه انقلابی یک حادثه مرگ در سراسر زندگیشان پدید آورده است. مبدا تاریخ عوض میشود. سراسر زندگی از آن آسیب میبیند.
در زندگی باید اشتباه کرد. اشتباه کردن یعنی شناختن. باید شناخت.
تنها زمانی صبور خواهیم شد که صبر را یک قدرت بدانیم، نه یک ضعف. و آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست بلکه حوصلهی کوچک و آرزوهای بزرگمان است.
مشخصات کتاب
عنوان: کتاب جان شیفته
نویسنده: رومن رولان
ترجمه: محمود اعتمادزاده (م.ا.به آذین)
انتشارات: دوستان
تعداد صفحات: 1729
برای مشاهده سایر مطالب معرفی کتاب با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.