عاشقانه ای بی نظیر از باران نیکراه، با لهجه شیرین گیلکی که روح آدم رو نوازش میکنه/ دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آیدمی ترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی+ ویدیو
سوفیانیوز: در این قسمت با ویدیویی از شعرخوانی باران نیکراه در خدمتتان هستیم. خوشحال میشویم همراه ما باشید.
به گزارش سرویس چندرسانه سوفیانیوز، باران نیکراه با نام واقعی محدثه نیکرا در تاریخ 20 شهریور سال 1367 در یک خانواده 5 نفره متولد شد. او یک خواهر و یک برادر دارد که برادرش بهتاش در عرصه موسیقی و خوانندگی مشغول به فعالیت است. پدر باران نیکراه، بهنام نیکراه بازنشسته اداره آب و فاضلاب بوده و مادرش مرضیه یزدانی هم شاغل بوده ولی در مورد جزئیات شغلش اطلاعاتی در دسترس نیست.
می ترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبخت
بیدار بشُم این طرف مرز نباشی
تو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندم
بیدار شُم اما تو کشاورز نباشی
می ترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
می ترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه ات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
ایجاد شدی در بدنُم مثل یه بحران
بحران شدُم از بوسه ی ایجاد شونده
پایان غم انگیز خودُم منتظرم هست
می ترسُم از این لحظه ی فرهاد شونده
افسار پریشونی من دست خودُم نیست
جن رفته در این شعر در این وزن عروضی
می ترسُم از این حیف شدن، حیف اگر تو
حتا به منِ پاره شده چشم ندوزی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
می ترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه ات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
اگر شعری زیبا را از بر دارید و خاطرهای شیرین با آن همراه است، خوشحال میشویم دیدگاه و تجربهتان را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.