سوفیانیوز
سوفیانیوز: نبرد دروازه پارسی (330 پ.م.) آخرین مقاومت دلاورانه هخامنشیان در برابر سپاه اسکندر مقدونی بود. آریوبرزن، ساتراپ پارس، با نیروهای اندک خود در یک کمین هوشمندانه، تلفات سنگینی به مقدونیها وارد کرد و آنها را متوقف ساخت، اما نهایتاً در یک حمله غافلگیرانه محاصره و شکست خورد.
به گزارش پایگاه خبری سوفیانیوز، با شکست سپاهیان هخامنشی در گرانیکوس (334 پ. م.)، ایسوس (333 ق. م.) و گوگاملا (331 ق. م)، راه برای هجوم قوای اسکندر به قلب امپراتوری ایران باز شده بود. دیگر هیچ ارتش هخامنشی برای مقابله با اسکندر وجود نداشت و پایتختهای ثروتمند امپراتوری هخامنشی برای نخستین بار در معرض یک تهاجم خارجی قرار گرفته بودند. با این حال، هنوز کسانی بودند که مصمم بودند مقاومت کنند.
آریوبرزن، ساتراپ پارس، حاضر نبود اجازه دهد اسکندر بدون جنگ پیشروی کند. او با جمعآوری گروهی کوچک اما مصمم از پیروان، برای نبرد در تنگۀ «دربند پارس» یا همان «دروازۀ پارسی» به راه افتاد. هخامنشیان از مزیت زمین برخوردار بودند، زیرا مقدونیها به ناچار باید از میان کوههای ناهموار زاگرس عبور میکردند. صحنه برای یک نمایش شکوهمند دلاوری آماده بود.
اسکندر مقدونی در گرانیکوس (334 ق. م.)، ایسوس (333 ق. م.) و گوگاملا (331 ق. م.) سلسه شکستهای ویرانگری را به امپراتوری هخامنشی تحمیل کرده بود. او همچنین مناطق وسیعی از قلمرو هخامنشی از جمله برخی از بزرگترین شهرهای امپراتوری را تصرف کرده بود. با این حال، این تصرفها بیش از نیمی از امپراتوری هم نبود و ناحیه حیاتی هخامنشیان دستنخورده باقی مانده بود.
این به آن معنا بود که داریوش سوم، پادشاه هخامنشی، هنوز منابعی باورنکردنی داشت که میتوانست برای دفاع از امپراتوری از آنها استفاده کند. افزون بر این، وسعت محض امپراتوری، اقدام به تعقیب و گریز موثر را برای اسکندر دشوار کرد. یک شکست به تنهایی میتوانست به طور بالقوه مهاجمان را، صدها یا هزاران مایل دورتر از امنیت سرزمین خودشان گرفتار کند. بنابراین، باوجود زنجیره ویرانگر پیروزیهای اسکندر، توانایی جنگیدن هخامنشیان از حداقل لازم بسیار فراتر بود.
طرف دیگر، چالش هخامنشیان جمعآوری منابع از سراسر امپراتوری وسیع خود و متمرکز کردن آنها در یک مکان واحد بود. در همین حال، اسکندر هیچ نشانهای از توقف پیشروی خود نشان نداد. این فشار مداوم، سازماندهی مقاومت مؤثر را برای هخامنشیان دشوار کرد.
داریوش سوم اکنون در هگمتانه بود و پس از شکست فاجعهبار در نبرد گوگاملا در اواخر سال 331 ق. م. در حال تلاش برای جمعآوری ارتش جدید بود. او پس از عبور از کوههای زاگرس، امیدوار بود آنها سدی را تشکیل دهند که اسکندر تا بهار از آن عبور نکند. با این حال، اسکندر کسی نبود که در برابر دشمنی که در برابرش ایستاده، آرام بگیرد. اسکندر پس از ورود به بابل پس از شکست دادن داریوش در گوگملا، خیلی زود دوباره با ارتش خود پیشروی کرد.
پیشروی اسکندر از بابل، او را ابتدا به شهر بزرگ شوش در منطقه ایلام رساند. کوروش کبیر (550-530 پ. م.)، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی حدود 540 تا 539 پیش از میلاد آن را به تصرف خود درآورد و این شهر در زمان پسرش، کمبوجیه دوم (530-522 ق. م.) یکی از چهار پایتخت امپراتوری شد.
سپس داریوش بزرگ (522-486 پ. م.) برنامهی ساخت وسازی را آغاز کرد تا شوش را شهری لایق هخامنشیان کند. حتی یونانیان نیز با این شهر ناآشنا نبودند؛ آیسخولوس نمایشنامهنویس از این شهر به عنوان صحنه نمایشنامهی خود با عنوان «پارسیها» استفاده کرد. با این حال، شوش با وجود تمام اهمیتی که داشت، با مقاومت ناچیزی به دست اسکندر افتاد.
تصرف شوش ضربه مهلکی به قدرت و اعتبار هخامنشیان و همچنین روحیه آنان بود. با این حال، یک جایزه استراتژیک بزرگ برای اسکندر نیز بود. اسکندر با تصرف شوش، به طور مؤثر با تهدید قلب امپراتوری، داریوش را در اکباتان دور زد. شوش به دلیل اهمیتی که داشت از طریق یک جاده سلطنتی به بقیه امپراتوری هخامنشی متصل بود.
جاده سلطنتی قرنها قبل توسط داریوش اول برای آسان کردن ارتباطات در سراسر امپراتوری ساخته شد. بنابراین اکنون اسکندر به جادهای عالی برای پیشروی به سرتاسر کوههای زاگرس و به قلب امپراتوری هخامنشی دسترسی داشت. برای مقدونیهایی که بسیار سفر کرده بودند، رسیدن به پایتختهای هخامنشی یعنی تخت جمشید و پاسارگاد چندان دشوار نبود.
با تلاش داریوش سوم برای تشکیل ارتش جدید در هگمتانه، دفاع از ناحیه حیاتی هخامنشیان به دست مردی به نام آریوبرزن افتاد. اطلاعات اندک موجود درباه آریوبرزن، تصویر جالبی از او را ترسیم میکند. او مردی والامقام بود، چون مقام ساتراپ پارس را داشت که خاستگاه باستانی هخامنشیان بود.
در مورد خود آریوبرزن این را میدانیم که او شاهزادهای هخامنشی بود که سال 331 پیش از میلاد در نبرد گوگاملا جنگید. حکومت داریوش سوم هرگز امنیت ویژهای نداشت، بنابراین شاه احتمالاً احساس میکرده که آریوبرزن کسی است که میتواند به او اعتماد و تکیه کند.
نیروهایی که آریوبرزن در اختیار داشت با توجه به توانایی امپراتوری هخامنشی ناچیز بود. منابع هلنیستی باستان از ارتشی متشکل از 40 هزار پیادهنظام و 700 سوارهنظام خبر میدهند. اما تخمینهای مدرن نیروهای او را بین 700 تا 2000 نفر به حساب میآورند.
این رقم محتملتر احتمالاً به این معناست که او فقط گارد شخصی و شبه نظامیان محلی خودش را داشت که به آنها متکی باشد. با این حال، آریوبرزن دلسرد نبود. او قصد داشت در دروازۀ پارسی، یعنی گذرگاهی باریک از میان کوههای زاگرس که اسکندر باید از آن عبور میکرد، مقاومت کند. آنجا مکان مناسبی برای کمین بود.
در حالی که آریوبرزن در حال آمادهسازیهایش بود، اسکندر ناچار بود با مردم اوکسی مبارزه کند. این قبیله نیمه کوچنشین غیرایرانی در کوههای زاگرس و دشتهای مجاور زندگی میکردند و مرتب به سکونتگاههای محلی حمله میکردند. پادشاهان قبلی هخامنشی به آنها امتیاز دریافت عوارض از لشکرهای رهگذر را داده بودند.
در حالی که بسیاری از نویسندگان یونانی این را نشانه ضعف هخامنشیان تفسیر میکردند، به احتمال زیاد این یک سیاست آگاهانه بود، یک سنت هدیه دادن که هخامنشیان از آن برای متحد کردن اقوام و تبدیل آنها به صورت کنفدراسیونی با حاکمان وفادار و وابسته به هخامنشیان استفاده میکردند. با نزدیک شدن اسکندر، اوکسیانهایی که در دشتها زندگی میکردند تسلیم شدند در حالی که آنها که در کوهستان بودند عوارض خودشان را میخواستند. با این حال، اسکندر جور دیگری فکر میکرد.
اسکندر با اطلاع دادن به اوکسیها درباره اینکه روزی که ارتشش در جاده اصلی پیشروی کند، عوارض آنها را خواهد پرداخت، با یک نیروی برگزیده پیشروی کرد. اوکسیها که باور کردند اسکندر از جاده اصلی استفاده خواهد کرد، نیروهایشان را برای کشیک در این مسیر قرار دادند، در حالی که اسکندر با استفاده از راهنماهای محلی، اوکسیها را با استفاده از مسیرهای جایگزین دور زد.
اسکندر ابتدا نیرویی را زیر نظر ژنرال خود کراتروس (حدود 370 تا 321 قبل از میلاد) مستقر کرد تا راه فرار اوکسیها را ببندد. سپس به روستای آنها حمله کرد و همه کسانی را که مقاومت کردند قتل عام کرد. اسکندر پس از ایمنسازی روستای اوکسیها، توجهش را به اوکسیهای نگهبان جاده اصلی معطوف کرد و از عقب به آنها حمله کرد و این بار نیز کسانی را که مقاومت کردند قتلعام کرد. اوکسیهای بازمانده تسلیم شدند و قبول کردند سالانه خراجی به شکل دام به اسکندر بپردازند.
اسکندر در حالی که اوکسیها را تحت سلطه خود درآورد، لشکرش را به سمت دروازه پارس هدایت کرد. از آنجا که انتظار مقاومت نداشت، از اعزام دیدهبان غافل شد. اسکندر که بیش از حد اعتماد به نفس داشت، ارتش خود را مستقیماً به کمین آریوبرزن رساند. آریوبرزن جایگاهش را به خوبی انتخاب کرده بود، نقطه باریکی بود که فقط چند متر عرض داشت، جایی که جاده منحنی بود و از زمینهای مرتفع به آنجا دید داشت.
وقتی مقدونیها به سمت این دام پیشروی کردند، هخامنشیان سنگها و تیرها را به سمت آنها پرتاب کردند. مقدونیها تلاش کردند عقبنشینی کنند اما باریکی جاده و یگانهای عقبی مانع شدند. بدین ترتیب هخامنشیان تلفات سنگینی به مقدونیها وارد کردند به طوری که آنها مجبور شدند کشتهها و مجروحانشان را رها کنند. برای یونانیها و مقدونیها، رها کردن همراهان مردهشان بدون خاکسپاری مناسب، ننگی بزرگ بود.
برای آریوبرزن، کمین موفقیت بزرگی بود. نیروی اندک او تلفات سنگینی به دشمن وارد کرده بود و آنها را مجبور به عقبنشینی کرده بود. او با توقف اسکندر در دروازه پارس، آنها را از تسخیر ناحیه حیاتی هخامنشیان باز داشت و نشان داد که میتوان آنها را شکست داد. مهمتر از همه، او زمان بیشتری برای داریوش سوم خرید تا ارتش هخامنشی را بازسازی کند.
هر گذر دیگری که مقدونیها تلاش کردند از راه کوههای زاگرس از آن عبور کنند به زمان بسیار بیشتری نیاز داشت و آنها را ملزم به پیمودن مسافتهای بیشتری میکرد. با این حال اسکندر نه عقبنشینی کرد تا مسیر دیگری را امتحان کند و نه حملۀ دیگری انجام داد. در واقع دو ارتش در یک بنبست یک ماهه قرار گرفتند که در آن هیچ یک از طرفین، قدرت حمله مؤثر به دیگری را نداشت.
دقیقاً روشن نیست اسکندر چگونه راهی برای دور زدن بنبست پیدا کرده است. با این حال، او توانست راهی از میان کوهها پیدا کند که به او اجازه داد از پشت موقعیت سربازان هخامنشی را دور بزند.
در حالی که یک نیروی نمادین تحت فرمان کراتروس برای محافظت از اردوگاه باقی مانده بود، اسکندر و بطلمیوس (حدود 305 تا 282 پ. م.)، یکی از ژنرالهای او، رهبری یک نیروی زبده را برای حمله گازانبری به هخامنشیان بر عهده گرفتند. مقدونیها از بالا و پشت به هخامنشیان که غافلگیر شده بودند حمله کردند.
آریوبرزن و مردانش که تعدادشان بیشتر بود و اکنون محاصره شده بودند، به شدت به مقابله پرداختند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد این نبرد برای فتح امپراتوری هخامنشی، بیشترین تلفات در لشکرکشی را برای اسکندر به همراه داشت. فقدان آمار دقیق تلفات به تأیید اعتبار این ادعا کمک کرده است.
در مورد چگونگی رویارویی آریوبرزن با پایان کار خود در نبرد، روایتهای مختلفی وجود دارد. در یک نسخه، او وادار به تسلیم شد و سپس به احتمال زیاد بخاطر انتقام گرفتن از تمام مشکلاتی که برای اسکندر ایجاد کرد به قتل رسید. در نسخه دیگری آمده که آریوبرزن و نزدیکترین همراهان او، آخرین حمله ناامیدانهشان را علیه مقدونیها آغاز کردند و همهشان کشته شدند.
در نهایت، در یک روایت دیگر آمده که آریوبرزن و بخشی از ارتش او با موفقیت از محاصره خارج و راهی تخت جمشید شدند. اما در آنجا فرمانده شهر به دلیل اینکه مقاومت در برابر اسکندر را بیهوده میدانست، از ورود آریوبرزن به شهر جلوگیری کرد. سپس آریوبرزن و افرادش یا زیر دیوارهای شهر قتلعام شدند یا به نبرد بازگشتند و کشته شدند.