کد خبر: 18656
جمعه 16 آبان 1404 - 02:36
جمعه 16 آبان 1404 - 02:36

زیباترین شعرخوانی حامد عسکری با غزل سعدی /عاشقانه‌ای که نفس را در سینه حبس می‌کند

سوفیانیوز: ویدئویی از شعرخوانی عاشقانه و غمگین حامد عسکری با غزل عالیجناب سعدی را مشاهده می کنید.

به گزارش سرویس چندرسانه ای سوفیانیوز، مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. اهل ادب به وی لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی به‌طور مطلق، «استاد» داده‌اند. تخلص او «سعدی» است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای 600 تا 615 هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال 655 ه.ق سعدی‌نامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (656 ه.ق) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده‌اند. سعدی نخستین شاعر ایرانی است که آثارش به یکی از زبان‌های اروپایی ترجمه شده است. وی بین سالهای 690 تا 694 هجری قمری در شیراز درگذشت و در همانجا که اکنون به سعدیه معروف است به خاک سپرده شد.


حامد عسکری زاده یا به اختصار حامد عسکری (متولد 10 خرداد 1361 در شهر بم، استان کرمان) شاعر، نویسنده، ترانه‌سرا و روزنامه‌نگار است که در سال‌های اخیر به حیطه اجرا نیز وارد شده و مجری‌گری هم می‌کند. عسکری شعر گفتن را از همان دوران نوجوانی آغاز کرد. اشعار و دفاتر شعر متعددی از این شاعر جوان منتشر شده است. حامد عسکری در یکی از محفل‌های ادبی با نفیسه صادق پور آشنا شد و این آشنایی به ازدواج انجامید. همسر او نیز در حوزه شعر و نویسندگی و اجرا فعالیت دارد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های باران و محمدنیکان است.

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

بدار یک نفس ای قائد این زمام جِمال

که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جَمال

دگر به گوش فراموش عهد سنگین‌دل

پیام ما که رساند مگر نسیم شمال

به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند

چنان که دوست به شمشیر غمزهٔ قتّال

جماعتی که نظر را حرام می‌گویند

نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود

عجب فتادن مرد است در کمند غزال

تو بر کنار فراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال

اگر مراد نصیحت‌کنان ما این است

که ترک دوست بگویم تصوریست محال

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود

ز سر به در نرود همچنان امید وصال

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری

به آب دیدهٔ خونین نبشته صورت حال

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست

که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال

به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی

ولیک نالهٔ بیچارگان خوش است؛ بنال

غزل شمارهٔ 347


برای مشاهده سایر اشعار با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.
اینستاگرام ساعدنیوز را دنبال کنیداینستاگرام ساعدنیوز پلاس را دنبال کنید