کد خبر: 18823
یکشنبه 18 آبان 1404 - 06:00
یکشنبه 18 آبان 1404 - 06:00

شنبه‌های عاشقانه با استاد شهریار/ دل انگیزترین غزل عاشقانه‌ی استاد شهریار با صدای آرامش بخش رشید کاکاوند/ روایت ناگفته‌هایی از شاعر عشق و غربت+ ویدیو

سوفیانیوز: در ادامه با غزل بسیار زیبای استاد شهریار و داستانهای کوتاهی از استاد که تابحال نشنیده ایم همراه ما باشید.

به گزارش سرویس چندرسانه سوفیانیوز، سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسی‌گوی آذری‌زبان، در سال 1285 هجری شمسی در بازارچه میرزا نصراله تبریزی واقع در چای کنار چشم به جهان گشود. در سال 1328هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود. دورهٔ کودکی استاد در خاستگاه پدری و در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومه حیدربابا مولود آن خاطرات است.

او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه‌ای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در 27 شهریور ماه 1367 هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایهٔ تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است

من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله سه تار

شب تا سحر ترانه این جویبار من

چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه

یادش به خیر خنجر مژگان یار من

رفت و به اختران سرشکم سپرد جای

ماهی که آسمان بربود از کنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود

ای مایه قرار دل بیقرار من

در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا کنی که نیاید به کار من

از چشم خود سیاه دلی وام می‌کنی

خواهی مگر گرو بری از روزگار من

اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان

بیدار بود دیدهٔ شب زنده دار من

من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک

بختش بلند نیست که باشد شکار من

یک عمر در شرار محبت گداختم

تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر

بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من

زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل

تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من

در بوستان طبع حزینم چو بگذری

پرهیز نیش خار من ای گلعذار من

من شهریار ملک سخن بودم و نبود

جز گوهر سرشک در این شهر یار من

غزلیات استاد شهریار

اگر شعری زیبا را از بر دارید و خاطره‌ای شیرین با آن همراه است، خوشحال می‌شویم دیدگاه و تجربه‌تان را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

برای مشاهده ویدئوهای بیشتر اینجا کلیک کنید