کد خبر: 19973
چهارشنبه 28 آبان 1404 - 02:36
چهارشنبه 28 آبان 1404 - 02:36

غوغای صدای رشید کاکاوند روی زیباترین غزل کلیم کاشانی؛ زندگی دقیقاً چگونه گذشت؟ / بدنامی حیات دو روزی نبود بیش...به کندن دل از جهان گذشت + ویدئو

سوفیانیوز: در این فیلم شعرخوانی زیبای رشید کاکاوند با کلیم کاشانی را مشاهده می کنید.

به گزارش سرویس چندرسانه ای سوفیانیوز، رشید کاکاوند (زادهٔ 1346 در نیشابور) دکتر ادبیات فارسی، شاعر، داستان‌نویس، ترانه‌سرا، پژوهشگر ادبیات فارسی، مجری رادیو و تلویزیون و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی است. دوره کارشناسی ادبیات را در دانشگاه علامه طباطبایی، فوق لیسانس در دانشگاه آزاد کرج و دکتری ادبیات فارسی را دردانشگاه کردستان در سنندج خوانده و اکنون عضو هیئت علمی و مدرس دانشگاه آزاد کرج است. کاکاوند به تفأل حافظ و قصه‌گویی نیز معروف است.


ابوطالب کلیم همدانی یا کلیم کاشانی (زاده به سال 990 هجری قمری در همدان، درگذشته به سال 1061 هجری قمری در کشمیر) شاعر بزرگ قرن یازدهم هجری است. اصل وى از همدان بود و از این جهت در تذکره‌ها از او با نام کلیم همدانی نیز یاد شده اما چون بیشتر در کاشان اقامت داشت به کلیم کاشانى معروف است.

وی پس از تحصیل در کاشان و شیراز در زمان پادشاهی جهانگیر گورکانی به دکن هند رفت و تحت ملازمت شاهنواز خان خواجه سعدالدین عنایت ‌اللَّه شیرازى، وکیل السلطنهٔ ابراهیم عادلشاه ثانى بیجاپورى قرار گرفت و در مدح او شعر گفت.

وى در سال 1028 هجری قمری، بعد از فوت شاهنواز خان به وطن بازگشت و بعد از دو سال اقامت در وطن دوباره به هندوستان رفت و با میرجملهٔ شهرستانى متخلص به روح ‌الامین، معاشر شد و در مدح او نیز قصایدى غرا سرود. سپس نزد پادشاه وقت گورکانی شاه جهان تقرب یافت و از جانب او به لقب ملک الشعرایى نایل آمد و مدتى به همراه شاه جهان به کشمیر رفت.

کلیم کاشانی در کشمیر درگذشت و در کنار قبر محمدقلى سلیم به خاک سپرده شد.

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت

ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

باریک‌بینی‌ات چو ز پهلوی عینک است

باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت

وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست

رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت

در راه عشق گریه متاع اثر نداشت

صد بار از کنار من این کاروان گذشت

از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار

یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت

حب‌الوطن نگر که ز گل چشم بسته‌ایم

نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت

طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی

یا همتی که از سر عالم توان گذشت

مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود

آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت

در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست

در قید نام ماند اگر از نشان گذشت

بی‌دیده راه گر نتوان رفت پس چرا؟

چشم از جهان چو بستی از او می‌توان گذشت

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش

آن هم کلیم با تو بگویم چه‌سان گذشت

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل از جهان گذشت

غزل شمارهٔ 91


برای مشاهده ویدئوهای بیشتر اینجا کلیک کنید