کد خبر: 20529
چهارشنبه 5 آذر 1404 - 08:45
چهارشنبه 5 آذر 1404 - 08:45

(ویدیو) وقتی اردشیر رستمی غم‌انگیزترین شعر استاد شهریار را می‌خواند: از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام/ شرمندهٔ جوانی از این زندگانی‌ام

سوفیانیوز: اردشیر رستمی با اجرای خود بر غم‌انگیزترین شعر استاد شهریار، روح تازه‌ای به این سرودهٔ ماندگار می‌بخشد. هماهنگی صدای دلنشین او با جهان احساسی شاعر، تجربه‌ای اصیل و شنیدنی می‌آفریند که مخاطب را در فضای ناب ادبیات ایرانی غرق می‌کند.

به گزارش سرویس چندرسانه‌ای پایگاه خبری سوفیانیوز، استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی، مشهور به شهریار، یکی از ستارگان درخشان آسمان شعر و ادب فارسی است. اشعار او، چه به زبان شیرین فارسی و چه به زبان دلنشین ترکی آذربایجانی، آینه‌ای تمام‌نما از احساسات لطیف، دردهای مشترک انسان و زیبایی‌های طبیعت است. شهریار با زبانی ساده و شیوا، عمق وجود انسان را لمس می‌کند و به بیان لطیف‌ترین احساسات و مفاهیم می‌پردازد.یکی از ویژگی‌های بارز شعر شهریار، سادگی و روانی آن است. او با استفاده از واژگان رایج و تعبیرات ساده، مفاهیم عمیق را به زیبایی هرچه تمام‌تر بیان می‌کند. اشعار او، هم برای عامه مردم قابل فهم است و هم برای اهل ادب و دانش، حاوی نکات ظریف ادبی و هنری است. شعر شهریار، علاوه بر زیبایی‌های ظاهری، از عمق و معنای فلسفی نیز برخوردار است و به مسائل اجتماعی و انسانی نیز می‌پردازد.

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

شرمندهٔ جوانی از این زندگانی‌ام

دور از کنار مادر و یاران مهربان

زال زمانه کُشت به نامهربانی‌ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

داده نوید زندگی جاودانی‌ام

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

وز دور مژدهٔ جرس کاروانی‌ام

یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب

ای ماه اگر ز چاه به در می‌کشانی‌ام

گوش زمین به نالهٔ من نیست آشنا

من طایر شکسته‌پر آسمانی‌ام

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

چون می‌کنند با غم بی‌هم‌زبانی‌ام

ای لالهٔ بهار جوانی که شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانی‌ام

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود

برخاستی که بر سر آتش نشانی‌ام

در خواب زنده‌ام که تو می‌خوانی‌ام به خویش

بیداری‌ام مباد که دیگر نرانی‌ام

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانی‌ام

برای مشاهده ویدئوهای بیشتر اینجا کلیک کنید