سوفیانیوز
سوفیانیوز: فیلم "ملاقات خصوصی" یک ملودرام عاشقانه است که با پرداختن به چالشهای اجتماعی و مشکلات طبقه فرودست، داستان عشق فرهاد و پروانه را روایت میکند. این عشق، در دل تاریکیها و ناامیدیها، بهعنوان راهی برای رهایی و امید به آینده حتی در محیط سخت زندان نشان داده میشود.
به گزارش پایگاه خبری سوفیانیوز، ملاقات خصوصی برخلاف خیلی از فیلم اولیهای خوب که از شانس دیده شدن برخوردار شدند و قدر دیدند در شرایطی به نوبت اکران رسید که جامعه درگیر التهابهای اجتماعی بود و گیشههای سینما بی رونق. به همین دلیل و در همین ابتدا باید توصیه کنم که اگر فیلم را تا کنون ندیدهاید حالا از طریق پلتفرم فیلیمو به تماشای آن بنشینید تا از یک فیلم خوب حمایت کرده باشید. امید شمس از آن دست فیلمسازهایی است که در دل دشواریها و ناملایمات زندگی به ساخت این فیلم بلند به عنوان نخستین تجربه فیلم بلندش رسیده و همان فضایی که در فیلم میبینید را تجربه کرده است. او از ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد و حاصل تجربه اندوزی او تولید فیلم قابل قبولی در نخستین تجربه فیلم بلندش است.
ملاقات خصوصی را هم میتوان ملودرام خانوادگی دانست و هم ژانر زندان البته نه به معنای متعارف ژانری آن. زندانی که در محیط محبوس خود تصویری از جامعه آشفته و آسیبپذیر بیرون را بازنمایی میکند. تصویری از فقر و اعتیاد و قاچاق و دزدی که همه در ذیل حس حقارت و حسرتهای ناشی از آرزوهای از دست رفته آدمها صورتبندی میشود. قصه آدمهایی که در حسرت یک زندگی معمولی میسازند و میسوزند. اما در دل این همه تلخی و تباهیها رد رنگی از عشق پیدا میشود تا زندگی را شیرین کند. این عاشقانه در حبس خود عشق را هم محبوس میکند تا مصداقی از این سخن حافظ شود که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها. فیلم بر عشق و روابط عاطفی به مثابه میانجی و راهی برای عبور از پلشتیهای زندگی تاکید میکند.
در واقع مضمون او بهنوعی ستایش عشق در مواجهه با چالش زندگی و سویههای تاریک آن است. گویی در اینجا عشق بهنوعی تلخیها و رنج زیستن را تلطیف میکند. در واقع مفهوم کانونی عشق است. اینکه عشق میتواند راهی به رهایی حتی در دل سیاهی باشد. از این حیث میتوان ملاقات خصوصی را فیلمی در ستایش عشق دانست. مثل آن دشت زیبایی که در دل آن خرابه و جغرافیای چرک و کثیف به تصویر کشیده میشود که به بازنمایی نمادین همین پارادوکس جذاب تبدیل شده است. ضمن اینکه ما با یک ترکیب ژانری مواجه هستیم که نقطه پرچ آن همین عشق است.
در واقع فیلم یک ملودرام عاشقانه است که حالا با تبهکاری یا ساب ژانر زندان هم گره خورده تا سویههای اجتماعی قصه هم برجسته شود اما این عشق بین فرهاد و پروانه است که تلخی قصه را تلطیف میکند. گرچه خود این عشق هم سرشار از رنج است، رنج معیشت. چنانکه پروانه (پریناز ایزدیار) به فرهاد میگوید: «این چه دوست داشتنیه که اگر خلاف نکنیم به هم نمیرسیم». این نه فقط یک درد دل عاشقانه که روایتی گزنده از وضعیت بغرنج اخلاقی زیستن در جامعهای است که انسان را در انتخاب ناگزیز بین انسان بودن و موفق بودن قرار میدهد. یک تراژدی دردناک که در آن بد بودن، راه برنده بودن است و راحت زیستن محصول فریب و ظلم به دیگری. از این حیث باید گفت که ملاقات خصوصی واجد یک لحن انتقادی برخودار است که بر این ایده بنا شده که بسیاری از ناهنجاریها نه محصول بی اخلاقی فردی که حاصل بیعدالتی اجتماعی است و امکان اخلاقی و انسانی زیستن در میان پلشتی و پلیدیها جز با شریف زیستن ممکن نیست.
ملاقات خصوصی را میتوان در ذیل سینمای اجتماعی قرار داد که به بازنمایی طبقه فرودست میپردازد که در تقلای برای بقای خود دچار رنجهای زیادی میشود. فیلم از ریتم و تعلیق آفرینی درستی برخوردار است، با بازیهای خوب و دیالوگهای تاثیرگذار؛ اما اضافاتی دارد که زمان قصه را کش میدهد و با چند پایان مواجهه میکند. در واقع با چند پایان مواجه هستیم که خود اینکه پایان کجا رخ می دهد در ذهن مخاطب به تعلیق تبدیل میشود. با اینکه هر کدام از آن سکانسهایی که میتواند سکانس پایانی احتمالی باشد از حیث فرم و زیبایی شناسی جذاب است و همین موجب میشود در اینکه کدام پایان میتوانست تاثیرگذار باشد تردید ایجاد کند. با این حال کارگردان ترجیح داده تا پایان را در محیط و اتاق زندان انتخاب کند که حالا با عشق پیوند خورده و انگار این قفس را به امکان رهایی تبدیل کرده است. به عبارت دیگر زندان بهواسطه حضور عاشقانه فرهاد و پروانه دیگر جای حبس نیست، قفس نیست بلکه به مکانی برای زندگی تبدیل میشود. درست به همین دلیل فیلم در عین اینکه از تاریکیها میگوید اما امید به روشنایی و رهایی را در پایان به قلب مخاطب مینشاند.