داستان عاشقانه لیلی و مجنون: آگاهی مجنون از مرگ پدر تا انس او با وحوش و سباع / (فصل دوم- قسمت 2) اثر نظامی گنجهای + فایل صوتی

سوفیانیوز: داستان لیلی و مجنون، داستان عاشقانه غم انگیزی است که شاعران زیادی در وصف آن سروده اند. اما معروف ترین آن ها در شعر نظامی گنجوی است. در این مطلب از سوفیانیوز دوشنبه و پنجشنبه هر هفته به خواندن داستان لیلی و مجنون بپردازیم.
به گزارش سرویس چندرسانه ای سوفیانیوز، "لیلی و مجنون" نام مجموعه شعری از نظامی گنجوی، شاعر ایرانی است. این مجموعه سومین مثنوی از مجموعه مثنویهایی است که به خمسه نظامی معروفاند.
درباره کتاب لیلی و مجنون
محققان اعتقاد دارند که بنمایههای پراکنده این داستان برگرفته از اشعار و افسانههای فولکلور در زبان عربی است که نظامی ایرانیسازی کردهاست. کراچکوفسکی برای شخصیت مجنون، هویت واقعی قائل است و او را یکی از اهالی عربستان در اواخر سده اول هجری میداند؛ ولی طه حسین تردید جدی به واقعی بودن شخصیت مجنون وارد میکند. یان ریپکا افسانه لیلی و مجنون را به تمدن بابل باستان منسوب میداند.
اگرچه نام لیلی و مجنون پیش از نظامی گنجوی نیز در اشعار و ادبیات فارسی به چشم میخورد ولی نظامی برای نخستین بار آن را به شکل منظومهای واحد به زبان فارسی در 4700 بیت به درخواست پادشاه شروان به نظم کشید. نظامی خود از بابت این سفارش ناراضی و بیمیل بودهاست و کار را در چهار ماه به پایان بردهاست. وزن این مثنوی جدید بوده و پس از نظامی شعرای زیادی در این وزن داستانهای عاشقانه سرودهاند. همچنین دهها شاعر در ایران، هند و ترکستان منظومههایی را به استقبال از لیلی و مجنون نظیره پردازی کرده و شعرای دیگری نیز به داستان نظامی شاخ و برگ بیشتری افزوده یا آن را تغییر دادهاند. منظومه لیلی و مجنون در مقایسه با منظومه خسرو و شیرین از همین شاعر، به درک تفاوتهای فرهنگی اعراب و ایرانیان کمک میکند. شخصیتهای داستان در روایت نظامی قراردادی بوده و تحول زیادی از حوادث داستان نمیپذیرند. منظومه لیلی و مجنون به زبانهای مهم غربی ترجمه و منتشر شدهاست.
خلاصه داستان لیلی و مجنون
لیلی و مجنون، دختر و پسری نابالغ در مکتبخانه به یکدیگر دل میبندند. خواستگاری خانواده پسر به نتیجه نمیرسد و حتی به جنگ قبیلهای میانجامد. جنگی که مجنون در آن طرف دشمن (طایفه عروس) را میگیرد. لیلی را به مرد مالداری به شوهر میدهند ولی بیماری لیلی باعث ناکامی شوهر میشود و لیلی دوشیزه میماند. شوهر از شدت ناراحتی لیلی دق میکند و میمیرد. لیلی به ذکر حق میپردازد و دلش به نور الهی و فره ایزدی روشن میشود و به مقام والای معنوی میرسد. سرانجام در آخرین دیدار بر سر گور لیلی، او از مجنون دستگیری کرده و آن نور ایزدی در دل مجنون جای میگیرد.
تاریخچه داستان لیلی و مجنون
منظومه لیلی و مجنون مشهورترین داستان عشقی کلاسیک ادبیات دورهٔ اسلامی و تنظیم نظامی گنجهای است. نظامی در تصنیف این منظومه به منابع عربی نیز توجه داشته و تا جایی که ممکن بوده به ریشه عربی آن وفاداری داشتهاست. روایت اولیه عربی لیلی و مجنون بسیار ساده بودهاست.لیلی و مجنون که اهل یک قبیله عرب بودهاند در کودکی دام خود را در بیابان میچراندهاند و در آنجا عاشق و بیقرار هم میشوند. در روایتی دیگر مجنون لیلی را در بزرگسالی و در مجلسی زنانه میبیند و به او دل میبندد. بنمایههای عربی اولیه داستان شاید به پیش از اسلام یا حتی به تمدن بابل برسد. نظامی به کمک نبوغ ذاتی خود یک داستان عشقی ساده را به صورت منظومهای بدیع و عرفانی درآورد که امروزه جزئی از ادبیات جهان را تشکیل میدهد. هیلال، ادیب عربزبان مصری در این ارتباط گفتهاست: «تبدیل یک افسانه محلی به یک اثر بزرگ و گرانبهای هنری تنها از عهده کسی مانند نظامی ساخته بود»
فایل صوتی کتاب لیلی و مجنون؛ فصل دوم- قسمت 2
کتاب لیلی و مجنون؛ فصل دوم- قسمت 2
وداع کردن پدر مجنون را
آگاهی مجنون از مرگ پدر
انس مجنون با وحوش و سباع
خلاصه داستان لیلی و مجنون؛ فصل دوم- قسمت 2
وداع کردن پدر مجنون را
پدری که شاهد درد و عشق فرزندش، مجنون، بود، تصمیم گرفت که امید به بازگشت حال او را به دور بریزد، زیرا میدید عشق او به لیلی به شدت او را گرفته بود. پدر به مجنون گفت که نومیدی او را شنیده و با او خداحافظی میکند. پدر اندوهگین و گریهکنان از فرزندش خواست که با او وداع کند و همراهیاش کند تا برای سفر آخرت آماده شود. او گفت این آخرین لحظههای پیش از سفر اوست و دیگر این دیدار تکرار نخواهد شد. پس از این صحبتها، مجنون را وداع گفت و بازگشت. دو روز پس از این ماجرا، پدر بیمار و ناتوان بود و در نهایت مرگ به سراغش آمد و جان داد. جسمش به خاک پیوست و روحش آرامش یافت.
آگاهی مجنون از مرگ پدر
مجنون روزی در کوه نشسته بود که فردی صیاد به او نزدیک شد. صیاد از او پرسید آیا او دور از خانواده و یارانش است و آیا هنوز کسانی هستند که به او اهمیت دهند، مخصوصاً که آیا پدرش هنوز زنده است یا نه. این سوال باعث شد مجنون به گریه بیفتد و بلافاصله به سوی قبر پدرش رهسپار شود. مجنون وقتی قبر پدر را دید، غم بزرگی او را فراگرفت و بر قبر افتاد و خاک را با اشک چشمش تر کرد. او به خاطر دوری و بیتوجهی به پدرش پشیمان شد و از نبود او به خدا شکایت کرد. مجنون در کنار قبر پدر شب را سپری کرد و تا صبح به ناله و گریه مشغول بود. با طلوع صبح، غم و اندوه او همچنان به قوت خود باقی بود و او به زندگی سخت و پر از رنجش ادامه داد. مجنون از بیکسی و فقدان پدر رنج میبرد و روزها و شبها را در سوگ و اندوه سپری میکرد.
انس مجنون با وحوش و سباع
صاحب خبر داستانی از مجنون روایت میکند که پس از مرگ پدرش به کوه و دشت پناه برد و روزی از کنار دیار لیلی عبور کرد و نام او و لیلی را حک شده بر سنگ دید. ناخنی بر سنگ کشید و یکی از نامها را پاک کرد، زیرا معتقد بود که او و لیلی یکی هستند. مجنون از جذام و رفت و آمد مردم به کناری زندگی کرد و تنها در کوه و دشت با حیوانات وحشی خو گرفت. حیوانات به او نزدیک شدند و مجنون چنان بین آنها مقامی یافت که مانند سلیمان نبی بر آنها حکومت میکرد. حیوانات بیابان همراه او گشتند و در برابر او کرنش کردند. او نیکوکار بود و آنچه داشت با حیوانات تقسیم میکرد، تا جایی که هرکسی در مسیرش به او خوراک میآورد و مجنون این خوراک را با حیوانات شریک میشد. در این میان داستانی دیگر از پادشاهی در مرو نقل میشود که سگهای وحشی را برای عذاب افراد مخالف خود به کار میگرفت. یکی از جوانان دربار از ترس این سگهای وحشی به آنها خوراکی میداد تا مهربان شوند و در روزی که پادشاه خواست او را به سگها بسپارد، آنان به خاطر محبتهای گذشته با او مهربان بودند و به او آسیبی نرساندند. پادشاه وقتی این را دید، از کرده خود پشیمان شد و محبتهای جوان را دریافت کرد و از او عذر خواست. این داستانها نشان میدهند که احسان و مهربانی حتی بر وحشیترین موجودات تأثیر دارد و میتواند به نوعی محافظ در برابر خطرات باشد.