کد خبر: 19601
یکشنبه 25 آبان 1404 - 08:46
یکشنبه 25 آبان 1404 - 08:46

(ویدیو) غمگین‌ترین شعر حسن دهلوی از زبان رشید کاکاوند/ بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت/ ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست

سوفیانیوز: شید کاکاوند با اجرای خود، شعری از حسن دهلوی را در فضایی آکنده از وقار و زیبایی زبانی می‌خواند و مخاطب را به جهان معناگرا و آهنگین این شعر رهنمون می‌شود.

به گزارش سرویس چندرسانه‌ای پایگاه خبری سوفیانیوز، رشید کاکاوند (زادهٔ 1346 در نیشابور) دکتر ادبیات فارسی، شاعر، داستان‌نویس، ترانه‌سرا، پژوهشگر ادبیات فارسی، مجری رادیو و تلویزیون و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی است. دوره کارشناسی ادبیات را در دانشگاه علامه طباطبایی، فوق لیسانس در دانشگاه آزاد کرج و دکتری ادبیات فارسی را دردانشگاه کردستان در سنندج خوانده و اکنون عضو هیئت علمی و مدرس دانشگاه آزاد کرج است. کاکاوند به تفأل حافظ و قصه‌گویی نیز معروف است.

امیر نجم‌الدین حسن بن علاء سجزی، معروف به خواجه حسن و امیر حسن دهلوی (زادهٔ 649 – درگذشتهٔ 737 هجری قمری) از عارفان و شاعران بزرگ پارسی‌گوی قرن هفتم و هشتم هجری قمری در هندوستان است.امیر نجم‌الدین حسن بن علاء سجزی ملقب به «سعدی هندوستان» زادهٔ 650–649 ه. ق؛ و درگذشتهٔ 738–737 ه.ق. از عارفان و شاعران بزرگ پارسی‌گوی قرن هفتم و هشتم هجری قمری در هندوستان است. امیر حسن اصالتاً سیستانی بوده و در هندوستان اقامت داشته‌است. وی کاتب شیخ نظام الدین اولیا و معاصر و دوست صمیمی امیر خسرو دهلوی، و مانند او شاعر دربار شاهان دهلی بود.

مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد

بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست

_______

بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت

ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست

-------------

گفتی چرا سخن نکنی چون به من رسی

نظارهٔ جمالِ تو خاموشی آورد

--------------------

عشقبازان دیگرند و عشق سازان دیگرند

آنچه در فرهاد می‌بینم کجا پرویز داشت

----------------

عمریست که من در سر، سودایِ فلان دارم

یک شهر خبر دارند من از که نهان دارم

-----------------

ای به عهدت پارسایی‌ها به رسوایی بدل

من یکی زان پارسایانم که رسوا کرده‌ای

-----------------

از خویش برون رو ز درِ خویش درون آی

تا گم نشوی گم شدهٔ خویش نیابی

--------------

آن گِردِ حرم گردد و این گردِ خرابات

من گِردِ سرت گردم و جایی که تو باشی

---------------------

ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن

نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی

------------------

گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو

استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی

-------------------

بتی چون تو چرا در پرده باشد

مگر از ننگ چون من بت پرستی

برای مشاهده ویدئوهای بیشتر اینجا کلیک کنید