سوفیانیوز
سوفیانیوز: شب یَلدا یا شب چلّه یکی از کهنترین جشنهای ایرانی است. در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیمکرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته میشود. خانوادههای ایرانی معمولاً در این شب، انواع میوهها و رایجتر از همه هندوانه و انار و خرمالو را مهیا و دور هم میل میکنند.
به گزارش سرویس تاریخ پایگاه خبری سوفیانیوز به نقل از دکتر ژاله آموزگار پژوهشگر ایرانی فرهنگ و زبانهای باستانی؛ در شب چله (یلدا) که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمیخوابد؛ ایرانیان گرد هم میآیند، تا به نیروی عشق و نیروی مـهر، بـه نور دل بدهند، تا به جنگ سیاهترین و شومترین شب سال برود. خوراکیهای شبچره را بر سفره کرسی میگسترانند و تا بامداد شعر میخوانند، داستان میگویند، فال حافظ میگیرند و بیدارمیمانند، تا بیداری آنها یاریی باشد هرچند اندک به فرشتهی پیمان، فرشتهی راستی، فرشتهی نظم(سامان). همه نگران و چشم در راهند،تا نتیجهی این کارزار را با دمیدن بامداد و دیده شدن نخستین فروغ، جشن بگیرند.
شب در فرهنگ و ادب ما، یک نماد کهن است برای چیرگی ظلم و ظلمت بر آفاق زندگی ایرانی. هنگامی که شکست میخوریم، سرودمان این است: چرا شب ما سحر ندارد؟ یلدا، هم دیرندهترین شب است و آغازی بر سرمای سوزندهی زمستان. اما از دل این شب سیاه، برای مردم ما خورشید میزاید...
این یعنی به نیروی عشق و امید، یلدای دیجور تبدیل میشود به شبی روشن؛ شبی شاد و چراغان. پس در ژرفای درازترین شب سال، امید به پیروزی خورشید و نور و گرما را عشق است. مهمانی و شیرینی و شعر و شادی و شادخواری را عشق است. سرخی انار و هندوانه را عشق است. نوید آمدن نوروز را عشق است. از فردا شبها کمکمک کوتاه میشود؛ این یعنی فواره چون بلند شود، سرنگون شود و بگذرد این روزگار تلختر از زهر! این حکمت بالغهی ملت ایران است. ملّت ما زمستانهای تاریخی خود را با این حکمت سرکردهاند: «شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهانافروز روی نماید.» حافظ میگفت: صحبت حکّام ظلمت شب یلداست. صحبت، یعنی مصاحبت، یعنی زیستن. ملّت ما در درازنای زمان ظلم و ظلمت شب یلدای صحبت با حکّام را تاب آورده است؛ آنها را گذرانده و راه خود را نرمک نرمک به آستانهی صبح و خورشید پیموده است. زمین خورده و برخاسته. در اقصای سردترین زمستانها زیسته اما یخ نبسته است. زنده مانده است. یخ نبسته و زنده مانده چون هر سال در شب یلدایش امید به برآمدن خورشید زاییده شده است: هنوز با همه دردم امید درمان است که آخری بود آخر شبان یلدا ر این بیت سعدی بیت نیست. اقلیم است. چکیدهی تاریخ مردم ایران است. میگوید درد هست، تاریکی هست، سرمای ناجوانمرد هست اما امید درمان هم هست.