چرا رفتار سادهی دیگران اینقدر ما را آزار میدهد؟ ریشهاش در خودمان است یا آنها؟
سوفیانیوز: در این بخش به بررسی موضوع چرا ما از آدمهای اطراف آسیب میبینیم؟ و تفاوت واقعیت با توهم آن است " میپردازیم.
به گزارش سرویس موفقیت سوفیانیوز، آرمانی سازی و بی ارزش سازی دو مکانیسم دفاعی روانی هستند که افراد برای مقابله با اضطراب و تعارضات درونی از آنها استفاده میکنند. این مکانیسمها میتوانند در کوتاه مدت به کاهش اضطراب کمک کنند اما استفاده مداوم و افراطی از آنها ممکن است به مشکلات روانی و روابط
ناسالم منجر شود.
آرمانی سازی (Idealization): در این ،مکانیسم فرد ویژگیهای مثبت یک شخص شی یا ایده را به صورت مبالغه آمیز و غیرواقعی بزرگ نمایی میکند این کار به فرد کمک میکند تا احساسات مثبت و امنیت بیشتری نسبت به آن موضوع داشته باشد. برای مثال، یک فرد ممکن است یک دوست یا شریک زندگی را به عنوان فردی بی نقص و کامل ببیند و تمام ویژگیهای منفی او را نادیده بگیرد.
بی ارزش سازی (Devaluation): در این مکانیسم فرد ویژگیهای منفی یک شخص شی یا ایده را به صورت مبالغه آمیز بزرگ نمایی میکند و ویژگیهای مثبت آن را نادیده میگیرد برای مثال اگر فردی در مصاحبه شغلی رد شود ممکن است شرکت مورد نظر را بی ارزش و بی اعتبار معرفی کند تا احساس شکست و ناامیدی را کاهش دهد.
آرمانی سازی (Idealization)
هر کس میتواند مشاهده کند که چگونه یک کودک خردسال ملتهبانه به این باور نیاز دارد که پدر یا مادر او قادر هستند از وی در برابر تمامی خطرات زندگی محافظت کنند مواجهه با خصومت و خشونت ،دیگران آسیب پذیری ،بیماری مرگ و غیره برای کودک وحشتی بی حد و حصر به بار می آورد. یکی از راههای مقابله با این وحشت توهم قدرت مطلق (omnipotence) والدین برای حل همه مشکلات آنهاست. این اعتقاد کودکانه که پدر و مادر من به انجام هر کاری ،قادرند منبع آرامش است. خوشبختانه در شرایط طبیعی اتفاقی رخ نمی دهد که پوچی این باور آشکار شود. در نتیجه، کودک در سایه این توهم احساس آرامش میکند و به مرور که قدرت واقع بینی او در سنین بلوغ افزایش می یابد، به محدودیت های والدین خود پی می برد.
در بزرگسالی نیز ممکن است ارزنده سازی در قالب این پندار که مدیران و رهبران سیاسی و مذهبی از بلوغ بالایی برای اداره جامعه برخوردارند ادامه یابد. همه ما ارزنده سازی میکنیم و قدرت و ارزشی خاص و عالی را به افرادی که به آنها دلبسته ایم نسبت می دهیم.
ارزنده سازی بهنجار یکی از مشخصه های عشق سالم است؛ همان گونه که نا ارزنده سازی آنهایی که در کودکی به آنها دلبسته بودیم نیز بهنجار و جزئی از فرایند رشد است. بدیهی است که فهم محدودیتها و نقصانها پس از ارزنده سازی به بی ارزش سازی می انجامد.
ترک خانه برای یک فرد 18 ساله باید یک احساس غیر معمولی ،باشد زیرا خانه بهترین مکان برای زندگی است. به نظر میرسد در برخی افراد نیاز به آرمانی سازی در دوران کودکی تعدیل نیافته است رفتار آنها حاکی از آن است که شواهدی از تلاشهای قدیمی و البته ناامید کننده در خنثی کردن ترسهای درونی وجود دارند و این اعتقاد راسخ که برخی از چهره هایی که به آنها دلبستگی داشته ایم قادر مطلق و خیراندیش مطلق هستند همچنان دوام دارد؛ و فرد از طریق چسبیدن با این دیگران شگفت انگیز احساس امنیت می کند.
در گذار از کودکی به بزرگسالی فرایند ارزنده سازی در برخی افراد دست نخورده باقی میماند و وحشت درونی باقی مانده از کودکی با این باور تسکین می یابد که برخی از افرادی که به آنها دلبسته اند دارای قدرت و خوبی مطلق اند و اگر به آنها بچسبند در امان میمانند. با چنین کاری آنها امید دارند از شرم بی ارزشی خود خلاص شوند؛ نتیجه ارزنده سازی و باور به کمال طاقت فرسا بودن پذیرش نقص من .است. در نتیجه شفای این درد در چسبیدن به شخصی (موضوع) با ارزش است. به عبارتی دیگر ارزنده سازی و ناقص دیدن خود دو روی یک سکه اند.
اعتقاد به وجود افراد آرمانی در خیلی از مواقع مسئله ساز است. مثلا مادر من در دنیا تکه حاج آقای ما بهترینه مدرسه من بهترینه، رهبران دینی اشتباه نمی کنند و یا معشوقه من فرد کاملی است. افرادی که به عضویت فرقههای دینی در میایند ترجیح میدهند بمیرند تا اینکه رهبر خود را که رفتار دیوانه واری دارد نا ارزنده سازی .کنند چنین افکاری پنداری بیش نیستند و با واقعیت زندگی و تواناییهای انسانی در تضادند. هر چه آدم ها وابسته تر باشند بیشتر گرایش به آرمانی سازی دارند یک خانم باردار که احساس آسیب پذیری و ترس دارد، معتقد است که دکترش عالی است. ترس و نیاز به حمایت در او پندار توانمندی پزشک معالج را شعله ور می سازد.
آدم هایی که دائماً در حال مقایسه و ارزشیابی و رتبه بندی (rank دیگران اند، در واقع در جستجوی کمال از طریق چسبیدن به یک شخص (موضوع) آرمانی اند و از این طریق در تکاپوی کمال خود و فاصله گرفتن از نقصانند چنین واکنشی از مشخصه های خودشیفتگی است. نیاز افراد خودشیفته به اطمینان از جذابیت قدرت، زیبایی و ارزش خود در قیاس با دیگران حاصل سازوکار ارزنده سازی است. من باید خود را کامل کنم نه اینکه پذیرای خود .باشم تقلا برای حفظ عزت نفس در افراد خودشیفته بیشتر تحت تأثیر این باور است که فرد باید خویشتن خود را کامل کند نه اینکه خود را همانگونه که هست بپذیرد.
ناارزنده سازی (devaluation)
بی ارزش سازی و تحقیر وجه متضاد و همبسته ارزنده سازی و آرمانی سازی است. از آنجا که هیچ وجهی از زندگی انسان کامل و بی نقص نیست ارزنده سازی محکوم به بی ارزش سازی است. ابژه ای که از آن در حد اعلی آرمانی سازی میشود در نهایت به بدترین وجه ممکن بی ارزش سازی می شود هر چه خطاهای ادراکی فرد بزرگتر باشند، شدت فروپاشی هم سخت تر خواهد بود.
متخصصانی که با افراد خود شیفته کار میکنند با تأثر فراوان تأیید کرده اند مراجعانی که پیش از آن قدرت درمانگرشان را در حد راه رفتن روی آب می دیدند به یکباره به این عقیده میرسند که درمانگر راه رفتن خودش را هم بلد نیست دچار احساس شکست سنگینی می شوند. رابطه با افراد خودشیفته به شدت در معرض گسست ناگهانی است.
هر چه شخصی بیشتر آرمانی شود در نهایت بیشتر بی ارزش قلمداد میگردد چون واقعیت ناقص و غیر آرمانی خود را نشان می دهد. هر چه پندار رفیع تر ،باشد محکم تر به زمین میخورد؛ یا هر که در این نردبان بالاتر نشست لاجرم استخوانش سخت تر خواهد شکست.
در زندگی روزمره مشابه این فرآیند را با اندک تفاوتهایی در میزان خشم و نفرت علیه افرادی که وعده و وعیدهای بیشماری می دهند اما در عمل پیمان شکنی میکنند میتوان یافت برخی از افراد زندگی خود را بر مدار گریز از یک رابطه صمیمانه به رابطه صمیمانه دیگر بنا می گذارند، هر لحظه با چرخه تکراری از آرمانی سازی و ناارزنده سازی شریک زندگی خود را با مدل تازه ای معاوضه می کنند. تنها راه حل این است که آزمان سازی نخستین خود را تعدیل کنیم
منبع : تشخیص روان ،تحلیلی نانسی مک ویلیامز
منبع ویدیو: پیج اینستاگرام mohammadreeisnia