سوفیانیوز
سوفیانیوز: دکلمهی "هجران کشیدهام" از اشعار استاد شهریار با صدای دلنشین اردشیر رستمی، مخاطب را به عمق درد هجران و حسرت عاشقانه میبرد. رستمی با صدایی گرم و اثرگذار، لطافت و شکوه واژهها را در این شعر اندوهگین به تصویر میکشد. هر واژه، روایتی است از دل تنگی و امیدی که هنوز در عمق عشق میدرخشد و روح مخاطب را با خود همراه میکند.
به گزارش سرویس هنر پایگاه خبری سوفیانیوز، غزل "دامن مکش به ناز" یکی از غزلهای عاشقانه و در عین حال پرالتهاب شهریار است که با زبانی شیوا و احساسی عمیق، درد و رنج فراق و دوری از معشوق را به تصویر میکشد. شاعر در این غزل با استفاده از تشبیهها و استعارههای زیبا، احساسات درونی خود را به گونهای هنرمندانه بیان کرده است.
در بیتهای ابتدایی، شاعر با لحنی التماسآمیز از معشوق میخواهد که به او توجه کند و ناز نکند. او میگوید که تحمل دوری و هجران برایش بسیار سخت است و حاضر است هر ذلتی را به جان بخرد تا به معشوق خود برسد. تشبیه خود به یوسف و معشوق به عزیز مصر، نشان از عظمت عشق و آرزوی رسیدن به معشوق در ذهن شاعر دارد.
در ادامه، شاعر به توصیف حال خود پس از دوری از معشوق میپردازد. او از سیل اشکهای خود میگوید و از معشوق میخواهد که او را ببخشد. همچنین، شاعر از روزگار سخت و بیمهری که به او رو آورده است، شکایت میکند. استفاده از واژههای "سفله" و "دونان" نشان از ناامیدی و یأس شاعر از شرایط موجود دارد.
در بیتهای پایانی، شاعر به توصیف آرزوهای خود میپردازد. او آرزو دارد که بتواند هدایایی برای معشوق خود بفرستد و در کنار او باشد. همچنین، شاعر به موضوعی جالب اشاره میکند و آن کشیدن دندان است که باعث شده تا شبها از درد بیخواب شود. این موضوع بهانهای میشود تا شاعر به صورت کنایی به درد دل خود با معشوق بپردازد.
هجران کشیدهام
دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیدهام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیدهام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیدهام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بیتو دست از این سر و سامان کشیدهام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیدهام
بس در خیال هدیه فرستادهام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیدهام
دور از تو ماه من همه غمها به یک طرف
وین یک طرف که منت دونان کشیدهام
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیدهام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیدهام
از سرکشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیدهام