(ویدیو) سوزناکترین و عاشقانهترین شعر هوشنگ ابتهاج: ارغوان شاخه همخون جدا مانده من/آسمان تو چه رنگ است امروز؟...
سوفیانیوز: شعری دلنشین از هوشنگ ابتهاج که شما را به سفری سرشار از احساس، خیالپردازی و نغمههای واژگان میبرد.
به گزارش سرویس چندرسانهای پایگاه خبری سوفیانیوز، امیر هوشنگ ابتهاج (6 اسفندِ 1306 – 19 مردادِ 1401)، متخلّص به ه. ا. سایه، شاعر و پژوهشگرِ ایرانی بود. به اعتقاد بسیاری از نویسندگان و شاعران او را بزرگترین غزلسرای معاصر مینامند. او نخستین کتابش به نام نخستین نغمهها را در سال 1325 منتشر کرد. از آثار دیگر او میتوان به تصنیف تو ای پری کجایی، سپیده، به یاد عارف و غزلهای در کوچهسار شب، حصار و ارغوان اشاره کرد. او در رادیو از 1350 تا 1357 سرپرست برنامهٔ گلها و نیز پایهگذار برنامهٔ موسیقایی گلچین هفته بود.
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز ؟
آفتابی ست هوا ؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
برای مشاهده ویدئوهای بیشتر اینجا کلیک کنید