کد خبر: 21266
چهارشنبه 12 آذر 1404 - 08:04
چهارشنبه 12 آذر 1404 - 08:04

پایِ کارِ ایران: روایتی شنیدنی از حاج مناف کسایی، مردی که زندگیش با مدرسه سازی عجین شد / از بخشش خانه پدری در جوانی تا ریاست مجمع خیرین مدرسه ساز

سوفیانیوز: ساعدنیوز در گفتگویی اختصاصی پای صحبت‌های مردی نشست که در راه مدرسه سازی در آذربایجان موی سپید کرده است: حاج مناف کسایی، ریاست مجمع خیرین مدرسه ساز استان آذربایجان شرقی. وی از تجربه‌های میدانی، روند بازگرداندن نامِ خیران به تابلوهای مدارس، و چشم‌اندازِ تازهٔ مجمع برای تسریعِ تکمیلِ پروژه‌های نیمه‌تمام سخن گفت.

به گزارش سرویس اخبار دانشگاهی پایگاه خبری سوفیانیوز به نقل از ساعدنیوز،‌ کسایی گفت: تجربهٔ سال‌ها حضور در آموزش‌وپرورش و پی‌گیری پرونده‌های مدرسه‌سازی در نقاط مختلف استان، پایهٔ رویکردِ کنونیِ او در مجمع بوده است. وی در این گفت‌وگو با تأکید بر لزوم پاسداشتِ نامِ خیران و جلوگیری از تغییرِ سلیقه‌ایِ تابلوها، از بازگرداندنِ اسامیِ اصلی در چندین مدرسهٔ منطقه خبر داد و افزود این کار باعثِ بازگشتِ اعتمادِ خیرینِ داخلی و خارجِ استان شده است.

در ادامه مشروح کامل مصاحبهٔ اختصاصیِ ساعدنیوز با جناب آقای مناف کسایی را مطالعه می‌کنید:

ساعدنیوز: خیلی ممنون که به ما وقت دادید. به‌عنوان شروع، می‌خواستم خواهش کنم بفرمایید اصلاً چی شد که واردِ حوزهٔ مدرسه‌سازی شدید، در این حوزه فعالیت کردید و الآن هم به‌عنوان ریاستِ مجمعِ خیرینِ مدرسه‌سازِ استان فعالیت می‌کنید؟

حاج مناف کسایی

کسایی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. من خدا را شاکرم که سال‌های سال پس از بازنشستگی توفیق یافته‌ام که در خدمتِ انسان‌های فرهیخته باشم و این خدمتگزاری به این قشر از جامعه را برای خودم افتخاری بزرگ می‌دانم. من بازنشستهٔ آموزش‌وپرورش هستم؛ از سالِ 1369 در شهرِ خودمان — مرند — آنجا مسئولِ معاونتِ مالیِ آموزش‌وپرورشِ مرند بودم. اغلبِ آن انسان‌هایی که فکرِ خوبی داشتند مراجعه می‌کردند و می‌پرسیدند «چه‌جوری من می‌توانم در امرِ آموزش‌وپرورش خدمتی داشته باشم؟»

یک روز یکی از دوستانِ پدرم — خدا رحمتش کند — به نامِ جنابِ سرهنگِ امیر احمدی با پدرِ بنده تماس گرفتند و گفتند «چه‌جوری ما می‌توانیم در امرِ آموزش‌وپرورش خدمتی بکنیم؟» گفتند «خیلی خب، بعداً صحبت می‌کنیم تا با ایشان هماهنگ شویم.» این مرحوم بعداً فوت کرد، ولی به‌خاطرِ هدفی که داشت، ورثهٔ ایشان منزلِ مسکونی را به آموزش‌وپرورش اهدا کردند تا در آنجا مدرسه بسازیم. اولین مدرسه‌ای که در زمانِ خدمتم ساخته شد، همان منزلِ مسکونیِ مرحوم بود که تبدیل به مدرسه شد؛ مدرسه‌ای دخترانه که خودِ مرحوم نیز علاقه‌مند بودند دخترانه باشد.

پس از آن کم‌کم افرادِ نیک‌فکر دیگری هم وارد شدند؛ ازجمله سرهنگِ دیگری به نامِ سرهنگِ شاملو که جوانِ برازنده‌ای بود و درخواست کرد برای ایشان مدرسه‌ای ساخته شود. یک دبیرستان به نامِ سرهنگِ شاملو در شهرِ خودمان احداث کردیم با اعتبارِ دولتی؛ منتها زمینِ آن را خودِ ایشان داشت. یک روز که با پدرم نشسته بودیم، گفتند «ما چطور می‌توانیم در این خصوص کاری انجام دهیم؟» من گفتم «شما هم معلم هستید؟» — من هم معلمم — و توضیح دادم که حقوقِ معلمی جاذبهٔ مالیِ چندانی ندارد که بتوانیم از آن هزینه‌های بزرگ انجام دهیم. گفتند «خُب، آن‌هایی که توانستند منزل یا زمین‌شان را در اختیار قرار دهند و آن را تبدیل به مدرسه کنند، ما هم می‌توانیم همین کار را بکنیم.» من گفتم «ما زمین داریم؛ اگر این‌طور شود امکان‌پذیر است، اما پولِ نقد برای ما مقدور نیست.» در نتیجه، زمینی را که داشتیم — تقریباً در حدودِ سه‌هزار متر مربع — در زمانِ معاونتِ خودم به آموزش‌وپرورشِ شهرمان اهدا کردیم و با اعتبارِ دولتی در آنجا یک مدرسهٔ 6 کلاسه ساختیم. این فتحِ باب شد و بالاخره توانستم این کارها را انجام دهم و به هر کسی که می‌توانستم پیشنهاد بدهم؛ چون خودم تجربه داشتم، راحت‌تر می‌توانستم دیگران را ترغیب کنم. در نتیجه تقریباً موفق شدم در آن مدتی که در معاونت بودم.

بعد از مدتی منتقل شدم به یکی از شهرهای همجوار به‌عنوانِ مدیرِ منطقه. آنجا شهری است که خیرینِ نامی دارد — شهرستانِ شبستر — که چه داخلِ کشور و چه خارجِ کشور مشهور به خیرین است؛ اکثرِ ساختمان‌های اداری، به‌ویژه مدارس و دانشگاه‌های آن شهرستان، توسط خیرین ساخته شده است. چون آوازهٔ آن شهر را شنیده بودم، وقتی مسئولیت را قبول کردم، لیستِ خیرین را درخواست کردم تا ببینم چه کسانی هستند. یکی از آن‌ها مرحومِ حاجِ مهدی ابراهیم دریانی بود که قبل و بعد از انقلاب مدارسِ متعددی در آن منطقه احداث کرده و مشهور به خیّرِ مدرسه‌ساز بود. وقتی لیست را خواستم آوردند، دیدم جز دو مدرسه که تابلوشان به نامِ ایشان بود، بقیه را تغییر داده‌اند؛ این برایم مشکل‌ساز شد. پذیرشِ این‌که یک خیر برای آن همه مدرسه بسازد و بعد عده‌ای بیایند و به‌دلخواهِ خود تابلوی مدرسه یا مهر مدرسه را عوض کنند، برای من قابل قبول نبود.

با مدیرکلِ وقت صحبت کردم و گفتم «برای من واقعاً قابل قبول نیست که کسی با دستِ رنجِ خودش مدرسه بسازد و بعد ما اسامی یا تابلوها را تغییر دهیم.» اگرچه بعضی‌ مواقع اسم‌ها را به نامِ شهدا گذاشته بودند، ولی باز هم این کار مشکل‌ساز بود. من گفتم چون مسئولِ آن شهرستان هستم، این را نمی‌توانم تحمل کنم؛ ایشان پرسید «خب، چه می‌خواهی بکنی؟» گفتم «می‌خواهم اسم‌ها را به همان نامِ خیرِ اصلی برگردانم.» ایشان گفت «آخه مشکل می‌شود.» گفتم «نه؛ این عمل در راستای احترام و ارج‌نهادن به خیر است تا دیگران که قصدِ کارِ خیری دارند نگویند که فلانی مدرسه‌اش تمام شد و بعد تابلو و مهر مدرسه‌اش را عوض کردند. اگر من هم این‌کار را بکنم ممکن است همان بلا در موردِ مدرسهٔ من هم رخ دهد.» مدیرکل گفت «خیلی خوب؛ فکرِ خوبی است، اما دقت کن که مشکل‌ساز نشود.» من هم بر اساسِ لیستِ موجود مدارسی را که به نامِ ایشان بود — مخصوصاً دو مدرسه در شرفخانه و وایگان — به نامِ اصلی‌شان بازگرداندم. وقتی این موضوع به گوشِ فرزندانِ آن مرحوم رسید، ابتدا باور نمی‌کردند که چنین کاری ممکن باشد؛ می‌پرسیدند «چطور شد که آن روزها تابلو را کندند و حالا نصب می‌کنند؟» روزی در اداره نشسته بودم که یک نفر وارد شد و گفت «من را فرزندِ آقای دریانی فرستاده‌اند تا حضوری از شما تشکر کنم.» او می‌گفت اول قبول نمی‌کردند، اما من گفتم «خیلی ساده است؛ تماس بگیر با مدیرِ مدرسهٔ پدرتان و صحتِ موضوع را بپرس.» که تماس گرفتند و دیدند بله، همان‌طور که گفته شده بود صحت داشت. بالاخره او را فرستاده بودند تا حضوری از من تشکر کند. من گفتم «وظیفه‌ام بود؛ نیاز به تشکر نبود.» چون نامِ آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله شهید بهشتی نیز حفظ شده بود و همهٔ اسامی در جای خود قرار داشتند؛ این اقدام باعث شد آن خیرینی که از آموزش‌وپرورش — و حتی از کلِ نظام — اندکی دلتنگ یا ناامید شده بودند، بازگردند؛ چه داخلِ کشور و چه خارجِ کشور. تا زمانی که من چهار سال آنجا بودم و سپس بازنشسته شدم، تقریباً بیست و چند مدرسه توسط خیرین همان منطقه احداث شد.

پس از بازنشستگی، حقوقِ بازنشستگی‌ام را دعوت کردند به همان مجمعِ خیرینِ استان و گفتند «شما تجربه دارید؛ بیا با ما همکاری کن و به ما کمک کن.» من هم استقبال کردم چون واقعاً آرزویم بود. در سالِ 1386 در این مسئولیت قرار گرفتم و افتخار می‌کنم که در خدمتِ انسان‌های وارسته باشم.

برای مشاهده دیگر مطالب مرتبط با اخبار دانشگاهی روی لینک کلیک کنید